بعضی از هنرمندان به اتفاقات مهم زندگی شخصیشان اشاره کردند و بعضی دیگر به اتفاقات کاری.
گوهر خیراندیش: بازی در تئاتر «بانوی سالخورده» در کنار استادم حمید سمندریان که 30 سال پیش در دانشگاه همین نقش را برایش بازی کردم و حالا درست در سن و جایی که به نقش نزدیک بودم دوباره این نقش را بازی کردم.
نیکی کریمی: امسال در دو جشنواره کن و برلین داور بودم.
هانیه توسلی: همکاری با حسن فتحی.
عمار تفتی: کار کردن با حسن فتحی.
حمید عسگری: امسال آلبوم «کما»ی من پرفروشترین آلبوم شد.
علی تفر شی: امسال سال هنری خوبی برای من بود و کنسرتهایی که با ارکستر سمفونیک داشتم بهترین اتفاق بود. 4 شب سمفونی «ایثار» به رهبری مجید انتظامی، اجرای سه قطعه همراه با پیانوی آندره آرزومانیان در تالار وحدت، کنسرتی به همراه ارکستر سمفونیک و مجید انتظامی در اصفهان و 9 شب اجرای کنسرت «این فصل را با من بخوان» به رهبری مجید انتظامی.
بهاره افشاری: فارغ التحصیلی دانشگاهی پس از 5 سال (خنده) و کار کردن در فیلم «تسویه حساب» به کارگردانی خانم تهمینه میلانی.
شراره رخام: تجربه سال 1386 برای یکبار و همیشه.
نیما نکیسا: شکستگی مچ پایم.
فریدون آسرایی: انتشار آلبومم پس از سه سال.
ژاله صادقیان: درست با شروع سال جدید آنهایی که خودشان صاحب نام هستند در مقام داوری قرار گرفتند و من را به عنوان مجری برتر انتخاب کردند که برایم اتفاق قشنگی بود.
نادر سلیمانی: سر دو فیلم هستم که نمیدانم چه کنم!
شهرزاد عبدالمجید: به ایران برگشتم.
شهرام عیوضی: آلبومم را آماده ارائه به بازار دارم را جمع آوری کردم و همچنین بعد از 10 سال با فیلم «عطش» طعم بازیگری را چشیدم.
فرمان فتحعلیان: اینقدر گرفتاری زیاد بوده که مورد خاصی به نظرم نمیآید.
رضا صادقی: افتتاح بلک شاپ رستورانم و ازدواج خیلی از دوستانم اتفاقهای سال 86 بود و به جز آن اتفاق خاص دیگری پیش نیامد.
خاطره اسدی: بالاخره لیسانس بازیگری نمایشم را بعد از 5 سال گرفتم.
فرشید شفیعی: بازی در «ماه قرمز» سعید ابراهیمیفر.
ستاره اسکندری: بعد از سالها توانستم با گروه تئاتر «زیتون» کار دیگری را شروع کنم به نام «تار اول» که در مورد پارچه است. این اتفاق فصل جدیدی در زندگی من است چون تا به حال بازی میکردم حالا بافت پارچه میکنم.
امیر تاجیک: من امسال خودم را پیدا کردم! سال خودشناسی من بود و توانستم در تنهاییهایم خودم را پیدا کنم. من تا به حال فکر میکردم که عاشق هستم ولی امسال عشق واقعی را که زمینی هم نبود پیدا کردم.
لیلا برخورداری: قبولی در فوقلیسانس در رشته کارگردانی آنهم به دلیل معدل بالا بدون کنکور قبول شدم.
سروش صحت: اتفاقات عجیبی که از شنیدنش شاخ درآوردم فوت بابی فیشر بود که سالها کسی صحبتی از او نمیکرد و همین طور علی فنایی ورزشکار جوانی دوستداشتنی و سرحال که به او نمیآمد حالا حالاها فوت کند.
احسان خواجه امیری: حضور در سریال «میوه ممنوعه»… ارائه آلبوم «سلام آخر» و کنسرت موفق تالار وزارت کشور بهترین اتفاقاتی بود که در زندگیم رخ داده.
کاظم احمدزاده: اتفاق خاصی که در رأس هرم باشد برایم رخ نداده.
مهدی مقدم: آلبوم «سونامی» بعد از سه سال به بازار ارائه شد.
بهاره رهنما: بازی در فیلم «دایره زنگی».
رضا رویگری: بازی در «مختار» که یک پروژه 4 ساله است.
محراب پیمانخانی: به دنیا آمدن بچه دومم.
شقایق دهقان: مادر شدن.
طناز طباطبایی: بازی در سریال «میوه ممنوعه».
مازیار عصری: تقریباً اتفاق مهمی برایم نیفتاد به جز این که به دلیل کمکاری و تنبلی دوستانم آلبومم حاضر نشد.
آزاده آلایوب: سفر به یادماندنی و از دل نرفتنی مکه.
سام درخشانی: پخش دو سریال همزمان با هم و عکسالعملهای خوب مردم و یک پله پیشرفت.
ایرج نوذری: بعد از سالها علاقه شخصی و درونی به رشته مورد علاقهام کنگفو پرداختم و یک سبک رزمی سینمایی و نمایشی به همراه مدیربرنامههایم آنیوس دانهکار را پایهگذاری کردیم که به ثبت رسید.
بهنوش بختیاری: بهترین اتفاق مردم مهربانی بودند که لطفشان از سابق بیشتر شده و من مدیون انرژی مثبت آنها در حین پخش سریال «چارخونه» بودم و اتفاق بدی که برایم رخ داد بیماری مادرم که به بیمارستان کشید شد و این سبب بهم ریختگی روحی و جسمی من شد.
محسن طنابنده: گرفتن سیمرغ.
بهروز صفاریان: فوت عمویم.
امیر جعفری: به دنیا آمدن پسرم به نام «آیین».
کاوه سماک باشی: بستن قرارداد با پروژه آتش نشان افخمی به نام «عملیات 125» و دعوت از سوی بهرام بیضایی برای بازی در «لبه پرتگاه».
خاطره حاتمی: کسی را که 24-25 سال ندیده بودم برای اولین بار در سال 86 دیدم.
نگار فروزنده: کار با آقای حاتمیکیا در فیلم «دعوت» و بازی در فیلم «دایره زنگی». خیلی این دو پروژه را دوست داشتم.
سپند امیرسلیمانی: اکران «اخراجیها» و دیده نشدن من.
آنا نعمتی: موفقیت فیلم پارکوی.
سحر ولدبیگی: مهمترین اتفاق فقط مختص سال 86 نیست اتفاقی که هر سال با زیبایی هر چه تمامتر اتفاق میافتد آنهم تغییر فصلهاست. اگر جزئیتر بگویم آمدن شب و روز، طلوع و غروب خورشید هر چند سال یکبار کسوف و خسوف… بس است یا باز هم بگویم؟!
لیلا زارع: یه اتفاق شخصی که خیلی سختی کشیدم و درسهای بزرگی از آن گرفتم.
روناک یونسی: سه اتفاق مهم در سال 86 برایم رخ داد. اول رفتن به مکه بود. دوم فوت پدربزرگم که برایم قهرمان بود و سوم فیلمنامه «زینب» که ارتباط خوبی با آن برقرار کردم.
بهنوش طباطبایی: یک دوست خوب را از دست دادم.
نیما شاهرخشاهی: موفقیت اکران پارک وی. این فیلم سوپر استار نداشت اما فروش خوبی داشت.
شهره سلطانی: امسال تئاتر کار نکردم. هر سال من یک تئاتر کار میکردم.
سحر زکریا: اتفاق خاصی برایم نیفتاد که خیلی مهم باشد.
السا فیروزآذر: رفتن مجدد به دانشگاه از کاردانی به کارشناسی.
رضا یزدانی: اتفاقها همه معمولی بودند. آلبوم جدیدم به مراحل آخری خود رسیده است.
مریم کاویانی: خرید خانه بعد از 5-6 سال سعی و تلاش.
فرزاد مؤتمن: ساخت فیلم «صداها».
حسین رفیعی: تولد دخترم نارگل.
ملیکا زارعی: اتفاق زیاد بوده نمیدانم کدام را بازگو کنم.
ماه چهرهخلیلی: یک سال تجربیات من بیشتر شده و چند کار به کارنامهام اضافه شده. وقتی با ذهنیت مثبت پیش بروی و برنامهریزی درستی داشته باشی پیشرفت کاری نیز خواهی داشت. امسال با رزومه کاری خوبی شروع کردم.
فرزاد فرزین: یکی دو کنسرت در ایران و خارج از ایران داشتم و فیلم «پسران آجری» با بازی من اکران شد.
ویشکا آسایش: یک نقش در «مختارنامه» دارم که از لحاظ کاری برایم خیلی مهم است.
دکتر محمد صادقی: مردم به من خیلی اظهار لطف میکنند. سال خوبی بود طی این سال با کارهایم بیشتر مورد لطف قرار گرفتم خصوصاً در این چند ماه اخیر.
آرش سبحانی: سال خوبی نبود و اتفاق خاصی نیفتاد.
شهره قمر: اکران فیلم «انعکاس» در جشنواره فیلم فجر.
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این فرمول[e=mc2] را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم،خودتان را بااین هشت مورد،شگفت زده کنید!
1-او با سر بزرگ متولد شد
وقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2-حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتن می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.
3-او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود
انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او “من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.
4-او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است،که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد.
5-علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟
6-او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت.
انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود.انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اماکمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت “سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید”سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
7-الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.
وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8-راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است..
.jpg)